صفحات: << 1 ... 3 4 5 ...6 ...7 8 9 ...10 ...11 12 13 ... 16 >>
وقتی رسیدیم شیراز انقدر خسته بودیم که نتونستیم جایی بریم بنابراین فردا صبح شیراز گردی رو شروع کردیم!
هر جا می رفتیم معطر به بهارنارنج بود! بعضی از بچه ها اونهارو چیده بودند و بسته بندی کرده و می فروختند!
اولین جایی که تو شیراز دیدیم “باغ ارم” بود. زیبایی منحصر به فرد! توریست ها به این باغ لقب ” یک تکه از بهشت” داده بودند!
“حافظیه” و “سعدیه” هم لذت دیگری داشت! فالوده های سعدیه، طعم متفاوتی داشت، با همه فالوده هایی که تا حالا خوردم فرق داشت!
بعد از سعدیه قصد بازدید از ” باغ دلگشا” رو هم داشتیم ولی چون ظهر شده بود و ما هم خیلی خسته شده بودیم فقط از پشت در این باغ زیبا رو تماشا کردیم!
بعد از کمی استراحت رفتیم ” نارنجستان قوام” و “زینت الملوک". دلم نمیومد از نارنجستان دل بکنم، خیلی زیبا بود، مخصوصا تزیینات سقف ها! نارنجستان طوری بود که باید می گفتیم: “باغ های قبل از تو سوءتفاهم بود"!
موزه مردم شناسی باغ زینت الملوک عالی بود، به قدری ماکت ها طییعی بودند که باورم نمی شد بی جان هستند، آفرین به هنرمندان این سرزمین! (متاسفانه عکس برداری ممنوع بود)
مسجد تاریخی ” نصیرالملک” از مساجدی بود که زیبایی اسلام را به رخ می کشید!
در امامزاده سید علاءالدین حسین بن موسی کاظم علیه السلام زیارتی کردیم و رفتیم “شاهچراغ"!
و اما شاهچراغ…
همون حال و هوایی که تو مشهد دارم تو شاهچراغ هم داشتم! چقدر خوب بود که شب میلاد امام علی علیه السلام، اینجا بودیم!
بعد از نماز مغرب و عشا رفتیم بازار و حمام وکیل، ولی چون دیر شده بود بسته بودند.
متاسفانه ارگ کریمخانی رو هم نتونستم ببینم، فقط از مغازه های اطرافش “مسقطی” خریدیم و برگشتیم خونه!
هفتمین روز سفر، به سمت شیراز حرکت کردیم! خدا رو شکر جاده خسته کننده نبود چون بین راه شهرها و روستاهای زیادی دیده می شد، از جمله شهر داراب و فسا؛
به ۲۰کیلومتری داراب که رسیدیم، بوی عطر یاس به مشام می رسید طوری که همسرم نگران عطر خودش شد که مبادا شیشه اش شکسته باشه ولی بعد از اطمینان از سالم بودن عطرش، متوجه شدیم این محل بوی یاس می ده!
به داراب که رسیدیم انقدر سرسبز و زیبا بود که منتظر بودم تابلوی” به شمال کشور خوش آمدید” رو ببینم!
در فسا حدود ۲ ساعت توقف داشتیم و دوباره به سمت شیراز حرکت کردیم!
دریاچه نمک دوبنه (۲۵کیلومتری شیراز) واقعا دیدنی و زیبا بود!
بعد از حدود یازده ساعت، به شیراز، شهر علم و ادب رسیدیم. (بین راه زیاد استراحت کردیم وگرنه انقدر هم طول نمی کشید)
صبح هتل رو به قصد قشم ترک کردیم، در اسکله بسته بود، بعد از کلی معطلی درها باز شد و باز هم بعد از کلی تو صف ایستادن، بلیط گرفتیم و رفتیم داخل سالن قشم!
چند دقیقه که منتظر موندیم اعلام کردند که “به دلیل شرایط جوی نامساعد و مه گرفتگی، فعلا شناورها تردد نمی کنند”
از اونجایی که من و همسرم خیلی به حکمت الهی معتقدیم، بلیط هامون رو پس دادیم و برگشتیم هتل! ( حتما یه حکمتی بود که نریم دیگه! چون شماره اسکله رو دادند که تماس بگیریم و از شرایط جوی اطلاع بگیریم، ولی تا ساعت ها که تماس می گرفتیم، همچنان اسکله بسته بود! )
غروب رفتیم کنار ساحل خلیج همیشه فارس! خورشید بازیبایی هر چه تمام تر غروب کرد و ما یکی دیگر از قدرت های الهی را تماشا کردیم!
کنار ساحل، افراد زیادی مشغول کسب روزی بودند؛ از جمله ساربانانی که مهمانان رو سوار بر شترهای زیبا می کردند تا دوری در ساحل بزنند!
ظهر رسیدیم بندر عباس! خدا رو شکر خیلی زود خیالمون بابت اسکان راحت شد.
بعدازظهر رفتیم بیرون. حین قدم زدن چشمم خورد به مسجد اهل سنت، بنای جالبی داشت، با مسجدهای شیعه خیلی فرق داشت. گنبد نداشت و فقط دارای یک گلدسته بود! تفاوت دیگه ای که داشت اذان و زمانش بود؛ به محض اینکه آفتاب شروع به غروب کرد، اذان گفت.
صبح روز چهارم مسافرتمون، سیرجان رو به مقصد بندر عباس ترک کردیم. چه جاده زیبایی داشت، برخلاف جاده یزد که کویری و خسته کننده بود، جاده سیرجان کوهستانی و نشاط آور بود، مخصوصا دریاچه نمکی که قبل از تونل بود، واقعا زیبا بود!
هر چی به بندرعباس نزدیک میشدیم، نخل های زیبا و راست قامت که مثل چتری در دل کویر هستند رو بیشتر می دیدیم.
یه چیز دیگه هم به چشم می خورد، اینکه خانه ها علمک گاز نداشتند و روی پشت بام خانه ها تانکر آب دیده میشد! جالب بود که نزدیک دریا بودند و فشار آب کم بود، نزدیک پالایشگاه گاز هستند و گاز ندارند! ?