صفحات: 1 2 ...3 ... 5 ...7 ...8 9 10 11 12 ... 16

  دوشنبه 19 شهریور 1397 14:36, توسط هم اندیشان   , 173 کلمات  
موضوعات: گزارش حوزه, کشکول

امروز اولین روز آغاز ترم جدید است. چادر اتو شده ام را سر می کنم. قرآنم را می بوسم و از خدا می خواهم کمکم کند سال تحصیلی جدید موفق باشم.

کفش هایم را می پوشم و در را می بندم. در راه آیت الکرسی می خوانم. دلم برای دوستانم تنگ شده.

قلبم به شدت می تپد. لحظه دیدار نزدیک است…

وارد حوزه می شوم. جلوی ورودی پوستر زیبایی به رسم یادبود هدیه می دهند. با چشم دنبال دوستانم می گردم. آشنایی را می بینم و کنارش می نشینم. یکی یکی دوستان را می بینم و آرام احوالپرسی می کنم.

سال های قبل قسمت نمی شد در برنامه افتتاحیه شرکت کنم. چقدر خوب است. میثاق نامه ای را می خوانیم و با خدا عهد می بندیم سال جدید برای علم آموزی تلاش کنیم. از امام زمان عجل الله تعالی مدد می جوییم سربازانش را یاری کند.

روضه پایان مراسم به یادم می آورد که فردا محرم است. ماه پیروزی خون بر شمشیر! یا قدیم الاحسان بحق الحسین علیه السلام ما را یاری بفرما!

  پنجشنبه 15 شهریور 1397 13:08, توسط هم اندیشان   , 19 کلمات  
موضوعات: از دل برآمده

ببین چه زیبا بغض های تلنبار شده اش را می شکند

حتی آسمان هم برای رفتنت گریه می کند

  دوشنبه 12 شهریور 1397 10:17, توسط هم اندیشان   , 72 کلمات  
موضوعات: آشفته افکار

زالوها را روی بدنم میگذارد. قرار است درمانم کنند.
راستی کجا درباره زالو مطلب خوانده بودم؟ محتوایش چه بود؟ آهان فکر میکنم درباره آدم هایی بود که مانند زالو هستند، دیگران را پله پیشرفت خود قرار میدهند تا بزرگ شوند. بزرگ و بزرگتر! خوب است گاهی به پشت سر خود نگاهی کنند. بفهمند از کجا به کجا رسیده اند. نکند کارشان به جایی برسد که مانند زالو بزرگ شوند و ناگهان بترکند.

  شنبه 10 شهریور 1397 10:32, توسط هم اندیشان   , 191 کلمات  
موضوعات: از دل برآمده, حدیث نوشت

حالا دیگه تلفن منو قطع می کنی؟ فکر کردی کی هستی؟ تا به یه جایی رسیدی خودتو گم کردی! اصلا تقصیر منه! خودم باعث تحقیر خودم شدم! واسه چی بهش زنگ زدم؟ تا شماره منو دید قطع کرد. معلوم نیست دوباره چی شده؟ دلش از کجا پره. اَه چرا زنگ زدم؟ چرا حال خودمو خراب کردم؟

صدای زنگ تلفن میاد. شماره خودشه. حقشه منم جواب ندم…

حالا بذار بردارم یه چیزی بهش بگم حالشو بگیرم، تا یاد بگیره تلفن منو قطع نکنه!

- الو بگو، می شنوم صداتو

+ سلام گلم خوبی عزیزم! ببخشید رفته بودم مغازه چیزی بخرم، گوشی مو جا گذاشتم. الان برگشتم بگیرم، صاحب مغازه گفت چند بار تلفنتون زنگ خورد، ما قطع کردیم…

وای بر من با این قضاوت عجولانه!

امیر مؤمنان علی علیه‌السلام فرمودند:” ضَعْ أَمْرَ أَخِیکَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى یَأْتِیَکَ مَا یَغْلِبُکَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِکَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِیکَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی الْخَیْرِ مَحْمِلًا” ” اعمال برادر (یا خواهر) مسلمانت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن تا دلیلی بر خلاف آن قائم شود و هرگز نسبت به سخنی که راجع به برادر مسلمانت می‌شنوی گمان بد مبر.” (کافی/ج۴/ ص۹۴)

 

به قلم هم اندیشان

 

 

کلیدواژه ها: قضاوت, قضاوت ممنوع
  شنبه 29 اردیبهشت 1397 07:29, توسط هم اندیشان   , 126 کلمات  
موضوعات: آشفته افکار, مشق نگارش


او مُرده. اما روحش اسیر دنیاست. فکر شهر و دیارش نمی گذارد از این دنیا دل بکند. معلق است. در برزخ دنیاست. اما دنیا به کار خود ادامه میدهد. انگار نه انگار که او روزی در این شهر زندگی می کرده. نفس می کشیده. ما هم که زنده ایم مثل اوییم. ذهنمان درگیر روزمرگی هاست. اسیر دنیاییم. این دنیا مثل زندانی ما را اسیر خود کرده. ذهن ها مانند همین آسمان، آلوده است. ما به این دنیا آمده بودیم که به کمال و سعادت برسیم. خوشا به حال کسانی که اسیر زرق و برق دنیا نشدند. و بدا به حال اسیرانش. هنگام مرگ همین گونه معلق در دنیایند. چشم و دلشان سیر نمی شود. خوش به حال کسی که پرنده ذهنش آزاد است! ۲۱ اردیبهشت. ساعت ۲۳. اتاقم

1 2 ...3 ... 5 ...7 ...8 9 10 11 12 ... 16