صفحات: 1 ... 4 5 6 ...7 ... 9 ...11 ...12 13 14 ... 16

  سه شنبه 7 فروردین 1397 14:33, توسط هم اندیشان   , 85 کلمات  
موضوعات: ایرانگردی

​دوم دبیرستان که بودم تحقیقی درباره باغ شاهزاده ماهان نوشتم، از همون زمان یکی از آرزوهام این بود که این باغ رو از نزدیک ببینم، اولین جایی که در استان کرمان دیدیم همین باغ بود، خدا رو شکر به آرزوم رسیدم!

چون نزدیک‌غروب آفتاب بود، ترجیح دادیم شب رو در سیرجان به صبح برسونیم، تو هنرستان حضرت زینب سلام الله علیها! رفتار سرایدار مدرسه و خانواده محترمشون عالی بود، طوری که شمارمو به دختر مهربونشون “فرزانه” دادم تا اگه قسمت شد تو کرج پذیراشون باشیم!

  سه شنبه 7 فروردین 1397 14:25, توسط هم اندیشان   , 77 کلمات  
موضوعات: ایرانگردی

​از کاشان که به سمت یزد راه افتادیم، چرخ ماشین تق تق صدا می داد، منم که استرسی!!! نگران بودم ولی همسرم بهم اطمینان خاطر داد که چیز مهمی نیست! صبح قبل از رفتن به کرمان، ماشین رو بردیم تعمیرگاه، سر شاسی ماشین شکسته بود!

حدود ۲ساعت طول کشید تا درست شه! خدا خیرش بده اوستا ابوالقاسم صافکار رو، چه آدم با انصافی بود!

خدا رو شکر تو همه حال میشه خوش بود، حتی با ماشین خراب?

کلیدواژه ها: مهریز
  سه شنبه 7 فروردین 1397 14:17, توسط هم اندیشان   , 106 کلمات  
موضوعات: ایرانگردی

​شب نتونستیم تو یزد جای خواب پیدا کنیم! مجبور شدیم به سمت کرمان حرکت کنیم که شاید تو راه جایی رو پیدا کردیم!

خیلی نگران شده بودم، از شب های جاده می ترسم، دوست نداشتم شب تو جاده باشیم! همسرم آرومم می کرد و می گفت خدا خودش هوامونو داره من مطمئنم امشب یه جای خوب پیدا می کنیم!

هر چی جلوتر می رفتیم تابلوهای “توکلت علی الله” که هر چند متر، کنار جاده زده بودند، آرومم کرد! انگار خدا با من حرف می زد!

تابلوی “مهریز ۲۵ کیلومتر” رو که دیدم بیشتر خدا رو شکر کردم!

تو یه مدرسه تو مهریز، شب رو به صبح رسوندیم!

کلیدواژه ها: توکلت علی الله, مهریز
  سه شنبه 7 فروردین 1397 14:01, توسط هم اندیشان   , 240 کلمات  
موضوعات: ایرانگردی

​ظهر رسیدیم یزد! شهر دارالعباده! چیزی که تو یزد جلب توجه می کرد، بادگیرها و آب انبارهای این شهر تاریخی بود!

بعد از خوندن نماز، رفتیم باغ دولت آباد! بلند ترین بادگیر جهان در این باغه که طولش به ۳۳ متر می رسه.

این باغ انقدر آروم و زیبابود بود که دقیقا ۲ ساعت اونجا موندیم.

تعریف میدان امیر چقماق رو خیلی شنیده بودم، واقعا هم دیدنی بود، مخصوصا بافت تاریخی محله های اطرافش!

مسجد جامع یزد هم مثل بقیه مساجد زیبا و جذاب بود! جالب ترین قسمتش، ورودی مسجد بود که به خاطر حفظ حرمت این مکان، چادر اجباری بود و جلو در ورودی، چادرهای زیبایی رو روی میز چیده بودند تا مهمانان غیر چادری از اونها استفاده کنند! انقدر این چادرها زیبا بودند که خانم ها وقتی سرشون می کردن، عکسی هم به عنوان یادگاری می گرفتند، چند نفر رو دیدم که وقت خروج دلشون نمیومد چادر رو از سرشون بردارند!

بعد از مسجد دوست داشتیم بریم خانه لاری ها و زندان اسکندر رو هم ببینیم ولی متاسفانه گیر یه پسر بچه شیطون افتادیم و آدرس رو بهمون غلط داد?، بعد از کلی پیاده روی متوجه شدیم دور مسجد چرخیدیم! و از اونجایی که خیلی خسته شده بودیم از خیر دیدن اونها گذشتیم!

یه چیز جدیدی هم تو یزد دیدیم؛ شیر آلات نی دار. به جای لیوان یک بار مصرف، از نی برای نوشیدن آب استفاده می کردیم؛ جالب، جدید و جذاب بود. اینطوری تولید زباله هم کم می شه!

  دوشنبه 6 فروردین 1397 22:49, توسط هم اندیشان   , 142 کلمات  
موضوعات: آیه نوشت, ایرانگردی

​شب رو مجبور شدیم تو کاشان بمونیم!

با راهنمایی ستاد اسکان نوروزی، شب رو تو حسینیه موندیم. خیلی خسته بودیم، همسرم سرش رو که گذاشت رو بالش، صدای خر و پفش دراومد، من که به این صدا عادت دارم، تازه داشت خوابم می برد که صدای افراد چادر بغلی رو شنیدم که خانومی می گفت: من با صدای خروپف این آقا خوابم نمی بره!

با شنیدن این حرف خیلی ناراحت شدم، عذاب وجدان نذاشت تا صبح خواب به چشمام بیاد!

همسرم که اوج می گرفت من بیشتر ناراحت می شدم، نگران حق الناسی بودم که گریبان گیر همسرم شده بود!

صبح که همسری بیدار شد، قضیه رو بهش گفتم خیلی ناراحت شد و رفت از چادر بغلی مون عذرخواهی کرد و حلالیت گرفت!

امام علی علیه السلام می فرمایند:” ألمعذرة دليل العقل"؛ ” عذرخواهی نشانه‌ی خردمندی انسان است.” (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۵، ۵۵۲)

1 ... 4 5 6 ...7 ... 9 ...11 ...12 13 14 ... 16