موضوع: "ایرانگردی"

صفحات: 1 2 4

  جمعه 10 فروردین 1397 14:43, توسط هم اندیشان   , 62 کلمات  
موضوعات: ایرانگردی

​ظهر رسیدیم بندر عباس! خدا رو شکر خیلی زود خیالمون بابت اسکان راحت شد.

بعدازظهر رفتیم بیرون. حین قدم زدن چشمم خورد به مسجد اهل سنت، بنای جالبی داشت، با مسجدهای شیعه خیلی فرق داشت. گنبد نداشت و فقط دارای یک گلدسته بود! تفاوت دیگه ای که داشت اذان و زمانش بود؛ به محض اینکه آفتاب شروع به غروب کرد، اذان گفت. 

  سه شنبه 7 فروردین 1397 15:05, توسط هم اندیشان   , 108 کلمات  
موضوعات: ایرانگردی

​صبح روز چهارم مسافرتمون، سیرجان رو به مقصد بندر عباس ترک کردیم. چه جاده زیبایی داشت، برخلاف جاده یزد که کویری و خسته کننده بود، جاده سیرجان کوهستانی و نشاط آور بود، مخصوصا دریاچه نمکی که قبل از تونل بود، واقعا زیبا بود!

هر چی به بندرعباس نزدیک میشدیم، نخل های زیبا و راست قامت که مثل چتری در دل کویر هستند رو بیشتر می دیدیم.

یه چیز دیگه هم به چشم می خورد، اینکه خانه ها علمک گاز نداشتند و روی پشت بام خانه ها تانکر آب دیده میشد! جالب بود که نزدیک دریا بودند و فشار آب کم بود، نزدیک پالایشگاه گاز هستند و گاز ندارند! ?

  سه شنبه 7 فروردین 1397 14:33, توسط هم اندیشان   , 85 کلمات  
موضوعات: ایرانگردی

​دوم دبیرستان که بودم تحقیقی درباره باغ شاهزاده ماهان نوشتم، از همون زمان یکی از آرزوهام این بود که این باغ رو از نزدیک ببینم، اولین جایی که در استان کرمان دیدیم همین باغ بود، خدا رو شکر به آرزوم رسیدم!

چون نزدیک‌غروب آفتاب بود، ترجیح دادیم شب رو در سیرجان به صبح برسونیم، تو هنرستان حضرت زینب سلام الله علیها! رفتار سرایدار مدرسه و خانواده محترمشون عالی بود، طوری که شمارمو به دختر مهربونشون “فرزانه” دادم تا اگه قسمت شد تو کرج پذیراشون باشیم!

  سه شنبه 7 فروردین 1397 14:25, توسط هم اندیشان   , 77 کلمات  
موضوعات: ایرانگردی

​از کاشان که به سمت یزد راه افتادیم، چرخ ماشین تق تق صدا می داد، منم که استرسی!!! نگران بودم ولی همسرم بهم اطمینان خاطر داد که چیز مهمی نیست! صبح قبل از رفتن به کرمان، ماشین رو بردیم تعمیرگاه، سر شاسی ماشین شکسته بود!

حدود ۲ساعت طول کشید تا درست شه! خدا خیرش بده اوستا ابوالقاسم صافکار رو، چه آدم با انصافی بود!

خدا رو شکر تو همه حال میشه خوش بود، حتی با ماشین خراب?

کلیدواژه ها: مهریز
  سه شنبه 7 فروردین 1397 14:17, توسط هم اندیشان   , 106 کلمات  
موضوعات: ایرانگردی

​شب نتونستیم تو یزد جای خواب پیدا کنیم! مجبور شدیم به سمت کرمان حرکت کنیم که شاید تو راه جایی رو پیدا کردیم!

خیلی نگران شده بودم، از شب های جاده می ترسم، دوست نداشتم شب تو جاده باشیم! همسرم آرومم می کرد و می گفت خدا خودش هوامونو داره من مطمئنم امشب یه جای خوب پیدا می کنیم!

هر چی جلوتر می رفتیم تابلوهای “توکلت علی الله” که هر چند متر، کنار جاده زده بودند، آرومم کرد! انگار خدا با من حرف می زد!

تابلوی “مهریز ۲۵ کیلومتر” رو که دیدم بیشتر خدا رو شکر کردم!

تو یه مدرسه تو مهریز، شب رو به صبح رسوندیم!

کلیدواژه ها: توکلت علی الله, مهریز

1 2 4