« روسرینماز ریا »

بستنی اسکوپی

بستنی اسکوپی

  سه شنبه 20 تیر 1396 01:42, توسط هم اندیشان   , 305 کلمات  
موضوعات: از دل برآمده

هوس بستنی کرده بودم، از این بستنی اسکوپی ها. رفتیم بستنی فروشی، چون جای نشستن نداشت من تو ماشین موندم، همسرم رفت سفارش داد، همون جا منتظر موند که آماده شه.

یه 206 سفید کنار ماشین ما پارک کرد، یه دختر ازش پیاده شد و رفت سفارش آب پرتقال داد.

ایستاده بود کنار همسر من تا سفارشش آماده شه؛ همه مردا نگاش میکردن، آخه از اون تیپ “منو نگاه کن” ها زده بود، از اون تیپ ها که التماس میکردن “آی مردم به من توجه کنید".

از اونجایی که این دخترا زودتر سفارششون آماده میشه، آب پرتقال این خانومم آماده شد، آب پرتقالشو گرفت و اومد کنار ماشینش وایساد، یه دختر دیگه هم تو ماشین نشسته بود که با هم حرف میزدن.

همسرمن از اونجا منو نگاه میکرد و لبخند می زد.

این دختره هم هی به همسر من نگاه می کرد و  روشو برمی گردوند؛ یه دفعه به دوستش گفت:"بدون این که تابلو کنی به اون مرده نگاه کن، همون چشم رنگیه، قد بلنده، از وقتی اومدیم تو نخ منه، همش به من نگاه می کنه”

من متوجه شدم که منظورش همسر منه ولی چیزی نگفتم.

دختره همین طور که داشت از محاسن همسر من واسه دوستش تعریف می کرد، همسر من بستنی ها رو گرفت و اومد سمت ماشین، وقتی داشت نزدیک می شد، دختره به دوستش گفت:"اوه اوه، حال کردی، حس سوم رو داشتی، دیدی تو نخ من بود”

همسرم که اومد نشست تو ماشین، دختره نگاهش یه طوری شد( انگار ناراحت شده بود از این که پیش بینیش درست از آب در نیومده).

بستنی مونو که خوردیم، ظرف هاشو بردم انداختم تو سطل زباله، قبل از اینکه سوار ماشین بشم، رفتم سمت دختره و گفتم:” عزیزم همسرم تمام مدت داشت منو نگاه می کرد و لبخند می زد، تا وقتی مروارید با ارزشی مثل من داره، نیازی نداره به تو نگاه کنه”

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(0)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(1)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
3.0 stars
(3.0)
نظر از: Haniye Mahmudi [بازدید کننده]
Haniye Mahmudi
3 stars

Khhhhh kheyli shik zayash kardi
Awli bud

1396/04/21 @ 17:01


فرم در حال بارگذاری ...