« قالی زندگی | ذبیح الله » |
چند وقتی فکرم مشغولت بود. میخواستم بشناسمت.
وقتی کسی از خاطرات شهیدش می گفت، حسرت می خوردم که چرا من از تو هیچ نمی دانم. به خودت توسل کردم تا خود را به من بشناسانی.
احساس می کنم این روزها خیلی دوستت دارم؛ بیشتر از قبل. قبلا تو را نشناخته دوست داشتم؛ ولی الان…
گاهی زندگی شهدا را که می خوانم، با خود فکر می کنم، خدا بعضی ها را از همان ابتدا فقط برای شهادت در راه خود، خلق می کند.
مانند تو که ذبیح اللهی!
فرم در حال بارگذاری ...