صفحات: << 1 2 3 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 16 >>
چند وقتی فکرم مشغولت بود. میخواستم بشناسمت.
وقتی کسی از خاطرات شهیدش می گفت، حسرت می خوردم که چرا من از تو هیچ نمی دانم. به خودت توسل کردم تا خود را به من بشناسانی.
احساس می کنم این روزها خیلی دوستت دارم؛ بیشتر از قبل. قبلا تو را نشناخته دوست داشتم؛ ولی الان…
گاهی زندگی شهدا را که می خوانم، با خود فکر می کنم، خدا بعضی ها را از همان ابتدا فقط برای شهادت در راه خود، خلق می کند.
مانند تو که ذبیح اللهی!
ارباب بی کفن، سلام
ارباب بی سرم، سلام
این روزها خیلی ها مسافرند. مسافر سرزمین عشق! مغناطیس کربلا، همه را جذب می کند.
اما من باز هم جاماندم! باز هم به قافله عشق نرسیدم!
جواب دلم را چه بدهم؟
دل که درگیر او شد، دل کندن سخت است!
خود را به در و دیوار می زند برای معشوقش.
هر که می رود قول می دهد چند قدمی به نیابت بردارد، اما پای دلم خودش خیال پر کشیدن دارد!
این روزها دلم پای پیاده حرم می خواهد…
به قلم: هم اندیشان
عقربه های ساعت یادم می اندازد که نزدیک آمدن همسرم است. نگاهی به ظاهرم می کنم! اصلا مناسب استقبال از او نیست. سریع به سراغ کمد لباس هایم می روم. بهترینش را انتخاب می کنم.
بعد از اندکی، آماده ام.
اما نه! یک چیز کم است. کمی عطر به خود می زنم. عطر گل یاس که همسری دوست دارد.
آماده می شوم برای استقبال از پادشاه قلبم!
آری پادشاه قلبم!
همین چند روز پیش بود که به دوستم می گفتم اسم همسرم در گوشیم این است:
یا مَن مَلَکَ فُوادِی! اَنتَ فِی قَلبِی اَلَم تَعلَم بِهِ؟ اَنَّکَ فِی رِبعِ قَلبِی سُکّانُ!
تعجب کرده بود.
آخر چه کسی اسم همسرش انقدر طولانی است.
باید در کتاب گینس ثبتش کنم!
به قلم هم اندیشان
محرم است.
خیابان ها سیاهپوش شده!
همه چیز رنگ حسینی گرفته
نوشته های روی ماشین ها خودنمایی می کند.
من هم می نویسم:
#اصلا_حسین_جنس_غمش_فرق_میکند!
به قلم هم اندیشان